داستان✨

#هری_پاتر
#فوریو
#تابع_قوانین_ویسگون
#سوروس_اسنیپ
#سوروس
#اسنیپ
#لوسیوس
#لوسیوس_مالفوی
#Harry_potter
#داستان
#سناریو
(این داستان از گذشته و بچگی اسنیپ و جیمز اینا شروع میشه)

روز اول مدرسه جادوگری هاگوارتز بود. برخی افراد ماگل و کت و شلواری بودند و برخی دیگر عجیب غریب بودند و چمدان های زیادی داشتند و یک جغد همراه خودشان داشتند که به دنبال سکوی نه و سه چهارم بودند و ناگهان غیب میشدند.

سوروس اسنیپ نیز یکی از این افراد عجیب بود.
در ایستگاه قطار کینگزکراس مملو از بچه های قد و نیم قدی مانند او بود.
سوروس نگران بود.. نگران قضاوت شدنش به خاطر دورگه بودن.. میدانست که این موضوع هاگوارتز و این سال تحصیلی را برایش جهنم خواهد کرد.
سوروس سوار یکی از واگن ها میشود(خانواده اش برای آمدن وقت نداشتند) سپس جلوی یکی از کوپه ها میرود.
-ببخشید؟... میتونم اینجا-یعنی.. من بیام که...(روتبط اجتماعی خیلی بد)

فقط یک نفر تو اون کوپه بود. اون شخص نگاهی به سوروس می اندازه اون شخص موهای بلوند بلند، چشمای سبز کمرنگ، پوست رنگ پریده و قد بلندی داشت.
-میخوای بیای داخل یا تا آخر سفر اونجا بایستی؟
-میتونم؟..
اون شخص میخندد
-آره

پایان پارت 1✨
دیدگاه ها (۲)

حق😂

تو فکر نوشتن داستان هری پاترم...

کاسپلی واکس

داستان خانم جغد : فصل اول.بخش اول

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط